تغییر زندگی
تغییر زندگی
روزی به این نتیجه میرسیم که برای بهبود اوضاع جامعه باید از خودمان شروع
کنیم؛ یعنی رفتار و یا عادتی را در خودمان تغییر دهیم تا اموری بهبود یابد. این
امر مستلزم تغییر است، یعنی تغییر فردی. اما برای رسیدن به تغییر فردی باید
چند مرحله را با هم مرور کنیم، با شناختی که از خود دارید ببینید در کدام
مرحله هستید و برای رسیدن به تغییر نهایی قدم به قدم و با صرف زمان کافی
پیش بروید
چطور تغییر کنیم؟
۱. مرحله توجه
ابتدا باید توجه ما مسئلهای جلب شود، برای نمونه خشکسالی و نبود آب در
بسیاری از روستاها میتواند آن مسئله باشد. اینکه بتوانیم خودمان را (سبک
زندگی ما) به عنوان بخشی از یک راه حل برای بحران خشکسالی در نظر
بگیریم مهم است. پس از خودمان شروع میکنیم، خوب است بدانیم
عادتهای رفتاری یا در مجموع سبک زندگی ما در بهبود یا وخیمتر شدن اوضاع
تاثیر گذار است.
پس بیشتر به پیرامون خود، مسائل محیطزیستی، طبیعی و… توجه کنیم، این
توجه زمینه سازی تغییر فردی است.
۲. مرحله افزایش آگاهی
اطلاعات و آگاهی خود را به کمک منابع موثق و معتبر بالا ببریم، از پیشینهی
آنچه مورد توجه ما قرار گرفته آگاه شویم. اخبار روز در رابطه با آن مورد را
پیگیری کنیم و پای صحبت افراد با تجربه و متخصص بنشینیم.
۳. مرحله آموزش و ترویج (یادگیری)
در نشستها، سمینارها، کارگاهها و دورههای مرتبط شرکت کنیم، لازم
نییست که حتما در هفته چندین جا برویم، ماهیانه دو یا سه نشست و کارگاه
پربار هم برویم خوب است. کتاب بخوانیم و اگر گروه مرتبطی در فضای مجازی
وجود دارد در آن عضو شویم.
۴. مرحله تامل، تفکر و تعمق (ایجاد دغدغه)
هرچه توجهمان بیشتر شود، هرچه بیشتر به مسئله فکر کنیم، هرچه روی آن
تامل و تمرکز کنیم در نهایت به دغدغهی ما تبدیل میشود. آنگاه است که در
جمع دوستان و فامیل، همکاران و همکلاسیها حرفی تازه برای گفتن داریم،
حرفی که دغدغهی شما است و میخواهید دیگران نتیجه مطالعات شما را
بدانند.
از طرفی باز به رفتار و عادتهای خودمان فکر میکنیم، سهم من چیست، چه
باید بکنم؟
۵. مرحله تصمیم گیری و انتخاب
حال مسئله به طور واضح و مشخص پیش روی ما است، باید انتخاب کنیم که
در کدام سوی ماجرا میمانیم، آیا همچنان میخواهیم با سبک زندگی
خودمان بر مسئله دامن بزنیم یا تلاش میکنیم سبک زندگی خودمان را تغییر
دهیم. وقتی به مسئله آگاه هستیم بهتر میتوانیم تبعات رفتار اشتباه خودمان
را در آینده پیشبینی کنیم، این یک انتخاب آگاهانه است.
۶. مرحله بازنگری، پذیرش و تمرین رفتار یا روش جدید
تصمیم میگیریم که باید در رفتار و سبک زندگی خودمان تغییراتی ایجاد کنیم،
اما این تغییرات ناگهانی و در زمانی کوتاهی حاصل نمیشود، پس ضمن اینکه
میدانیم فلان رفتار ما باعث مصرف بیش از حد آب شده است و این رفتار
مخرب بوده و فلان تبعات را دارد، سعی میکنیم به مرور زمان و با تمرینهای
بسیار این عادت را به نفع منابع آبی و دیگر انسانها تغییر دهیم.
۷. مرحله عادت به انجام امر جدید و تبدیل به رفتار شدن
تمرین مستمر به ما کمک میکند تا عادت جدید در ما نهادینه شود، تا جدایی
که دیگر لازم نیست همواره به خودمان یادآوری کنیم که موقع مسواک شیر آۤ را
ببند یا میوهی کمتر بخر که در یخچال نماند و خراب نشود، بلکه این رفتارهای
سبز به طور خودکار از سوی شما انجام میشود.
۸. مرحله در نهایت تغییر (تبدیل به باور و اعتقاد شدن)
با نهادینه شدن رفتارهای درست و مفید و حذف رفتارهای غلط و مخرب،
شخصیت شما پالایش میشود، همانند فرد مقدسی که بدیها را از خود دور
کرده و انسان پاکسی است که وجودش به دیگران آرامش میدهد. ما رفتار یا
رفتارهای جدید را برخلاف گذشته که خواسته یا ناخواسته در خانواده و جامعه
پذیرفته بودیم، اینبار با توجه، آگاهای، آموزش، تامل و تفکر انتخاب کردیم، از
فلسفه و آثار خوب آن مطلع هستیم پس باور بیشتری به آن داریم و آن را مانند
دین برای خود میدانیم.
پیش از این که به خود موضوع تغییر در زندگی بپردازیم، اجازه بدهید ببینیم چه
باورهای رایجی در زمینه تغییر در زندگی وجود دارند که ممکن است ما را به
اشتباه بیندازند
سه باور نه چندان درست درمورد تغییردر زندگی که خوب است آنها را بشناسید
باور اول: به جای تغییر در زندگی باید دنبال ثبات در زندگی باشیم
واقعیت این است که این باور نه کاملاً درست و نه کاملاً اشتباه است. ما در
زندگی هم به ثبات و هم به تغییر نیاز داریم. آنتونی رابینز نویسنده، مدرس و
مربی برجسته موفقیت در زندگی در مقاله اش در مجله کارآفرین
(Entrepreneur) میگوید: «انسانها دارای شش نیاز روانی اساسی
هستند. نیاز به ثبات، نیاز به تغییر، نیاز به توجه (به حساب آورده
شدن)، نیاز به عشق و ارتباط، نیاز به رشد و نیاز به مشارکت».
اصرار بیش از حد بر ثبات در زندگی، ما را دچار احساس رخوت و درجا زدن
میکند. هر کارمندی وقتی وارد سازمانی میشود انتظار دارد یک سال بعد،
سه سال بعد و پنج سال بعد متناسب با تلاشهایی که انجام میدهد تغییری
در جایگاه شغلیاش شاهد باشد. اگر یک هفته متوالی در خانه بمانیم
حوصلهمان سر میرود و دلمان میخواهد بیرون برویم و آبوهوایی عوض
کنیم. اینکه افراد در سال لوازم مصرفی مانند گوشی موبایل، لپتاپ، تبلت،
لباس، ساعت و… میخرند، بخشی از آن به این خاطر است که میخواهند
تغییر در زندگی را تجربه کنند.
از طرفی تغییرات زیاد که خارج از کنترلمان باشد ما را مضطرب و ناراحت
میکند. دلیلش این است که بخشی از وجود ما به ثبات نیاز دارد. تا دیروز
عادت داشتید از مسیر همیشگی به محل کارتان بروید اما از امروز به دلیل
مسدود شدن آن مسیر به خاطر تعمیرات مجبورید تا مدتی از مسیر
طولانیتری سر کار بروید و همین ممکن است ناراحتتان کند. همیشه از
نرمافزار خاصی برای انجام دادن کارتان استفاده میکردید اما آن نرمافزار از کار
افتاده است و پیام خطا میدهد و مجبورید از نرمافزار دیگری استفاده کنید که
به خوبی قبلی نیست.
پس فهمیدیم بین تغییر در زندگی و ثبات در زندگی، به برقراری تعادل نیاز
داریم. مواقعی از زندگی که وضعیت فعلی مطلوب است، باید به دنبال ثبات
باشیم. در مواقعی نیز که وضعیت فعلی نامطلوب است یا مطلوبیت موردنظر را
ندارد، باید به تغییر در زندگی فکر کنیم. نکته مهم که باید به آن توجه کنیم این
است که گاهی ثبات در زندگی اصلاً به نفعمان نیست و اینجاست که نیاز
داریم تغییر در زندگی را کلید بزنیم. مثلاً فردی که اضافه وزن دارد اما متوجه
نیست که این موضوع ریسک سلامتیاش را بسیار بالا میبرد.
باور دوم: تغییر در زندگی کاری بسیار سخت و طاقتفرساست
این باور نیز نه کاملاً درست و نه کاملاً اشتباه است. بله من هم نمیگویم
تغییر در زندگی کار آسانی است اما اگر سختیای هم وجود داشته باشد در
تمام مراحل آن وجود ندارد. سختترین بخش ماجرا، شروع تغییر در زندگی یا
همان بخش آغازین تغییر است.
دارن هاردی ناشر سابق مجله موفقیت در کتاب اثر مرکب با ذکر یک مثال به
خوبی این پدیده را توضیح میدهد و میگوید: «وقتی یک موشک فضاپیما
به آسمان پرتاب میشود، اتفاقی مشابه رخ میدهد. شاتل فضایی
در چند دقیقهی اول پرواز، نسبت به زمان باقیمانده از سفرش،
سوخت بیشتری مصرف میکند. چرا؟ چون مجبور است بر نیروی
کششی جاذبهی زمین غلبه کند. وقتی این کار را انجام داد، میتواند
به راحتی در مدار زمین شناور بماند. قسمت سخت ماجرا، جدا شدن
فضاپیما از زمین است. روشهای قدیمی و رفتارهای شرطی
گذشته، درست مثل اینرسی چرخ و فلک یا کشش جاذبهی زمین
هستند. هر چیزی فقط میخواهد در حالت فعلیاش باقی بماند.
برای شکستن اینرسی و به حرکت درآوردن خود جدیدتان، انرژی
خیلی زیادی میخواهید. اما وقتی به تکانش مناسب برسید، تقریباً
شکستناپذیر میشوید و خیلی سخت است که متوقف شوید».
وقتی میخواهیم جنبهای از زندگیمان را تغییر بدهیم، طبیعی است که در
ابتدا تلاش بسیاری میکنیم. در واقع ما نیاز داریم آموختهها و ذهنیت
قبلیمان درباره آن موضوع را کنار بگذاریم و جور دیگری به آن فکر کنیم. مثلاً
ممکن است تا به حال در سازمانتان به صورت تیمی کار میکردید اما الان به
بخشی منتقل شدهاید که باید کارها را خودتان به تنهایی پیش ببرید. طبیعی
است در ابتدا کارها به خوبی پیش نرود و چندین بار آزمون و خطا کنید تا روش
مستقل کار کردن دستتان بیاید. یا وقتی میخواهید کاری مانند نوشتن را در
برنامه روزانهتان بگنجانید. طبیعی است در ابتدا رعایت برنامه برایتان دشوار
باشد اما بعد از مدتی که به آن عادت کردید، برایتان معمولی خواهد بود.
بسیاری از ما تصور میکنیم برای ایجاد تغییر در زندگی، ابتدا باید نظم زیادی در
زندگیمان ایجاد کنیم. اما واقعیت اینجاست شما به نظم فقط تا جایی نیاز
دارید که رفتار مورد نظر شما به عادت تبدیل شود. گری کلر کارآفرین آمریکایی
در کتاب خواندنیاش به نام "دومینوی اصلی زندگی" در این باره مینویسد:
«برخلاف آنچه عموم مردم تصور میکنند، موفقیت دوی ماراتن نظم
نیست. برای رسیدن به موفقیت، لازم نیست فردی بسیار منظم و
منضبط باشید به طوری که تمام کارهایتان سنجیده باشد و شرایط را
در کنترل خود داشته باشید. موفقیت یک مسابقهی دوی سرعت
کوتاه است که در آن نظم تنها تا زمانی به کارتان میآید که به این
مسابقه و ریتمش عادت کنید. ما برای ایجاد تغییر در زندگی، به عادت
انجام یک کار نیاز داریم و برای ساختن این عادت فقط به کمی نظم
نیاز داریم».
باور سوم: برای تغییر در زندگی ابتدا باید رفتارهایمان را تغییر دهیم
بله قطعاً تغییر در زندگی از طریق، تغییر در رفتار اتفاق خواهد افتاد اما تغییر
رفتار نقطه شروع نیست. آیا شما میدانید دلیل رفتارهایی که انجام میدهید
چیست؟ چرا برخی افراد موقع مواجهه با خطر فرار میکنند، برخی با آن
مقابله میکنند، برخی از شدت ترس غش میکنند، برخی فلج میشوند و
برخی دور خودشان میگردند؟ چرا وقتی دو نفر در یک موقعیت کاملاً یکسان
قرار میگیرند مثلاً هر دو نفر خودرویشان خراب میشود، رفتارهای متفاوت از
خودشان نشان میدهند؟ اولی دچار درماندگی میشود و به خودش لعنت
میفرستد اما دومی فعالانه به دنبال راهحلی برای درست کردن خودرویش
میگردد؟
واقعیت اینجاست که رفتارهای ما از افکارمان نشأت میگیرند. افکار ما نیز
تحت تأثیر احساساتمان ایجاد میشوند و احساسات ما زاییده باورهای
ماست. هر رفتاری که انجام میدهیم باورهای قبلی را که در مورد خودمان
داریم، تأیید میکند. بنابراین تا زمانی که نتوانیم باورهای خودمان را
درباره موضوعی تغییر دهیم، رفتارهایمان هم تغییر چندانی نخواهد
کرد.
فرض کنید شما باور دارید که برای کسب درآمد باید حتماً در جایی استخدام
و برای دیگران کار کنید. وقتی موقعیتی برایتان فراهم میشود که کسبوکار
خودتان را راه بیندازید احتمالاً احساس تردید، اضطراب و سردرگمی را تجربه
میکنید. ممکن است این افکار در ذهنتان شکل بگیرد که مگر میشود برای
خودم کار کنم و خودم حقوقم را بدهم؟ یا مگر میتوانم از پس کارهای زیادی
که یک کارآفرین باید انجام دهد برآیم؟ در نتیجه ممکن است اقدامی انجام
ندهید یا اقدامتتان خنثی و کماثر باشد. وقتی به نتیجه نمیرسید این باور در
شما تقویت میشود که از اول هم من به درد کارآفرینی نمیخوردم و بهتر
است همان آب باریکه قبلی را حفظ کنم.
تغییر باورها هر چندان کار دشواری است، اما ممکن است. تغییر باورها
در مورد موضوعات مختلف نظیر تحصیلات، شغل و درآمد، روابط عاطفی و ازدواج
نقطه شروع ایجاد تغییر در آن موضوع خواهد بود.
تا به حال اثر دومینویی را از نزدیک دیدهاید؟ یک دومینوی کوچک با تلنگری آرام
میافتد و چندین دومینوی بزرگتر از خودش را میاندازد. در سال ۲۰۰۱
فیزیکدانی از سانفرانسیسکوی آمریکا آزمایش اثر دومینوییای را با موفقیت
اجرا کرد که در آن هشت دومینو از جنس تختهی چند لایه چیده شده بودند و
هر دومینو یک و نیم برابر بزرگتر از دومینوی قبلی بود. دانشمندان تخمین
زدهاند در صورتی که دومینویی ایجاد کنیم که ارتفاع هر دومینو یک و نیم برابر
بزرگتر از قبلی بوده و ارتفاع دومینوی اول پنج سانتیمتر باشد، ارتفاع دومینوی
بیست و سوم به اندازه برج ایفل و ارتفاع دومینوی پنجاه و هفتم به اندازه
فاصلهی زمین تا کرهی ماه خواهد بود.
تغییر باورها نیز اثر دومینویی تغییر در زندگی را کلید میزند. واقعیت پیش از
اینکه در عالم بیرون اتفاق بیفتد، ابتدا باید در ذهن ما شکل بگیرد.
وقتی میتوانیم باورهایمان را در مورد موضوعی تغییر دهیم، تغییر
زندگی در آن موضوع خاص آسانتر و سریعتر ایجاد میشود. وقتی برای تغییر
در زندگی، از ابتدا بر رفتار تمرکز میکنیم و از باور غافل میشویم، در واقع به
جای علت سراغ معلول رفتهایم. طبیعی است که وقتی برای علت
چارهای نیندیشیم، راهحلهایمان نیز موقتی خواهد بود. رژیمهای
غذایی شکستخورده، تلاشهای نافرجام برای تغییر شغل، تجربه روابط
عاطفی آسیبزننده نمونهای از نتایج تلاشهای ناموفق برای ایجاد تغییر در
زندگی است.
تغییر در زندگی را از کجا شروع کنیم؟
همانطور که دیدیم باورهای بالا کاملاً درست یا کاملاً اشتباه نبودند اما ممکن
است ما را در مسیر نادرستی قرار دهند. بسیاری از افراد سراغ ایجاد تغییر در
زندگی نمیروند چون با خودشان میگویند مگر شغلم چه اشکالی دارد؟ مگر
هیکلم چه بدیای دارد؟ مگر همینی که هستم چه مشکلی دارد؟ آنها تصور
میکنند حتماً باید عیب و ایرادی داشته باشند یا شرایط رنجآوری را تحمل کنند
تا سراغ تغییر بروند. به هر حال این واقعیت دارد که بسیاری از ما زمانی
به فکر تغییر کردن میافتیم که درد و رنجمان افزایش مییابد یا
شرایط موجود دیگر برایمان تحملپذیر نیست. مثلاً میرویم آزمایش خون
میدهیم و میفهمیم چربی خونمان بسیار بالاست. یا میفهمیم قرار نیست
تا سه سال آینده هیچ ارتقاء شغلیای داشته باشیم چون اولویت استخدامی
سازمانی که در آن کار میکنیم جذب نیروی تازهنفس از خارج از سازمان است.
پزشکان اصطلاحی به نام «زمان طلایی برای مداخله درمانی» دارند. زمان
طلایی یعنی هنوز آسیبهای وارد شده توسط بیماری به بدن بیمار آنقدر زیاد
نشده است که جبرانناپذیر باشد. گاهی افراد برای درمان تعلل میکنند یا
زمانی برای درمان مراجعه میکنند که خیلی دیر شده است. یا اشتباهاً به
دلیل خوددرمانی و مصرف خودسرانه دارو، بدنشان را نسبت به داروی جدید
مقاوم کردهاند. در این حالات اقدامات درمانی پزشک، اثربخشی چندانی
نخواهد داشت زیرا آسیب وارده قابلیت برگشتپذیری بدن را از بین برده است.
تغییر در زندگی نیز به همین صورت است. نباید منتظر باشیم تا حتماً با مشکل
حادی مواجه شویم تا برای ایجاد تغییر در زندگی دست به کار شویم. علاج
واقعه را پیش از وقوع باید کرد.
طبیعی است این سؤال برایمان مطرح میشود که از کجا بدانیم چه زمانی
برای آغاز تغییر مناسب است؟ از کجا بفهمیم باید در چه جنبهای از
زندگیمان تغییر ایجاد کنیم؟ زمان درست برای ایجاد تغییر در زندگی
چه زمانی است؟ برای پاسخ به این سؤال نیاز به دو چیز مهم داریم.
اول مدل و دوم شاخص. مدل یعنی الگویی که براساس آن بتوانیم
ارزیابیای از وضعیت موجودمان داشته باشیم و بفهمیم الان کجا هستیم؟ تا
زمانی که ندانیم کجا قرار داریم نمیتوانیم مسیر رسیدن به آنجایی را که
میخواهیم برویم ترسیم کنیم. دوم اینکه باید تعدادی سنجه در اختیار داشته
باشیم تا با استفاده از آنها عمل ارزیابی را انجام دهیم.
چرخ زندگی مدلی برای آغاز تغییر در زندگی
یکی از مدلهای کارآمد و کاربردی در زمینه ایجاد تغییر در زندگی، مدل چرخ
زندگی (Wheel of Life) است. اگر زندگی را به چرخی مانند تصویر زیر تشبیه
کنیم که از به هم پیوستن اجزای مختلفی مانند شغل، روابط خانوادگی،
سلامتی و … تشکیل شده باشد، زمانی این چرخ به خوبی میچرخد که
این اجزاء در وضعیت تعادل نسبی باشند. طبیعی است فردی که وضعیت
سلامتیاش دچار مشکل جدی شده است نمیتواند از زندگیاش لذت ببرد و
هیچ میزان از پول و امکانات مالی نمیتواند جایگزین سلامتیاش شود. به طور
مشابه کسی که سلامتی کاملی دارد اما درآمدی ندارد هم نمیتواند زندگی
رضایتبخشی را تجربه کند. بنابراین ما نیاز داریم در هر کدام از این اجزاء تا
اندازهای وضعیت مطلوبی داشته باشیم تا چرخ زندگی برایمان به خوبی
بچرخد.
اشتباه نکنید. هدف این نیست که در تمام هشت بخش نشان داده در شکل
بالا به عدد ۱۰ برسیم. اگر تلاشمان رسیدن به چرخ کاملی مانند شکل
بالا باشد صرفاً به دام کاملگرایی (Perfectionism) میافتیم. هر
انسان عاقلی میداند زندگی از نوع بدهبستان است و نمیتوان در همه اوقات
در همه جنبههای زندگی عالی بود. همچنین یک چرخ زندگی عالی لزوماً
چرخی نیست که همه اعدادش با هم مساوی هستند. زندگی مثل
تراشکاری قطعه با ابزار دقیق نیست که بخواهیم طوری آن را شکل
بدهیم که موی لای درزش نرود. هدف این است که تعادل را در حد
مطلوبی حفظ کنیم طوری که غنای زندگیمان بالا رود و در مجموع از زندگی
احساس رضایت داشته باشیم.
برای اینکه بفهمیم در چه زمینهای نیاز به تغییر داریم و آیا الان زمان مناسبی
برای آن تغییر است یا نه، میتوانیم از مدل چرخ زندگی استفاده کنیم و در هر
کدام از هشت موضوع نشان داده شده (درآمد و کار، روابط عاطفی، روابط با
خانواده، تفریح و سرگرمی، رشد و توسعه فردی، معنویت، روابط اجتماعی و
سلامتی) شاخصهایی تعریف کنیم. لزومی ندارد که شاخصهای همه ما با
هم یکسان باشد. از نظر هر کسی برخی شاخصها مهمترند و برخی اهمیت
کمتری دارند. در قسمت زیر تعدادی شاخص پیشنهادی برای هر کدام از
موضوعات زیر را آوردهایم:
.درآمد و کار (درآمد سالانه در مقایسه با هزینه سالانهتان چقدر است؟ میزان
رشد پساندازتان نسبت به سال قبل چقدر است؟ نسبت درآمد سالانهتان به
متوسط درآمد سالانه افرادی که همین شغل را دارند حدوداً چقدر است؟ روند
تغییرات درآمدتان در پنج سال گذشته جطور بوده است؟ تعداد ساعات کاریتان
چقدر است؟ آیا با کار خود خوشحال هستید؟ آیا به کارتان دلبستگی دارید؟ آیا
حاضرید ده سال در همین شغل بمانید و همین کار را هر روز انجام بدهید؟ آیا
میدانید کار شما به چه کسانی سود میرساند و فایده آن چیست؟ آیا شغل
شما برایتان امنیت مالی به دنبال داشته است؟)
.روابط عاطفی (آیا کسی را دارید که دوستتان داشته باشد؟ آیا کسی را
دارید؟ آیا کسی را دارید که به خاطر وجود او سختیهای زندگی تحملپذیر
باشد؟ آیا به اندازه کافی مورد عشق و محبت قرار میگیرید؟ آیا کسانی
هستند که بتوانید به آنها محبت کنید؟)
.روابط با خانواده (آیا با پدر و مادرتان یا افرادی که جایگزین والدین برای شما
هستند ارتباط نزدیک دارید؟ آیا با خواهر و برادر و سایر بستگان درجه اولتان
مراودات خانوادگی دارید؟ هر چند وقت یکبار بستگانتان را میبینید؟ آیا از
خانواده خود حمایت و دلگرمی کافی دریافت میکنید؟)
.تفریح و سرگرمی (آیا آخر هفتهها کار میکنید یا فرصت تفریح دارید؟ آیا
زمانی دارید که بتوانید خودتان را از نظر روحی تقویت کنید و انرژیبتان را
بازیابید؟ آیا کاری غیر از شغلتان وجود دارد که از انجام دادن آن لذت ببرید؟ کارِ
دلی شما چیست؟ چقدر فرصت سفر رفتن، تماشای فیلم و تئاتر، گوش دادن
به موسیقی و بازی کردن دارید؟)
.رشد و توسعه فردی (در ماه چقدر برای بهتر شدن خودتان هزینه میکنید؟
چقدر برای رشد خودتان وقت میگذارید؟ در کنار دانش فنی رشته خودتان،
چقدر مهارتهای نرم بلدید؟ چقدر مطالعه میکنید؟ چقدر از فیلمها و
صوتهای آموزشی در موضوعی غیر از رشته خودتان استفاده میکنید؟)
.معنویت (چقدر در کارهای داوطلبانه و خیریه مشارکت میکنید؟ چقدر اهل
کمک کردن به افراد دیگر (نه فقط کمک مالی) هستید؟ چقدر اهل همدلی
کردن با دیگران و شفقتورزی هستید؟ چقدر به معنای حضورتان در این دنیا
فکر میکنید؟ چقدر با خالق خودتان ارتباط برقرار میکنید؟ چه چیزهایی در
زندگیتان وجود دارند که زندگی شما را ارزشمند و معنادار میکنند؟)
.روابط اجتماعی (آیا دوستانی دارید که بتوانید وقتتان را با آنها بگذرانید؟ آیا
در فعالیتهای دستهجمعی مشارکت دارید؟ آیا میتوانید با دیگران ارتباط مؤثر
و مثبتی برقرار کنید؟ آیا افرادی غیر از اعضای خانوادهتان وجود دارند که
وجودتان را ارزشمند بدانند و از تصمیمات شما حمایت کنند؟ آیا خودتان را با
اعضای جامعهتان مرتبط میدانید و وجوه مشترکی بین خودتان و آنها
مییابید؟)
.سلامتی (آیا تناسب اندام دارید؟ آیا میدانید عدد شاخص توده بدن برای
شما چند است؟ آیا در شش ماه گذشته چکآپ پزشکی داشتهاید؟ آیا از
میزان چربی، قند و اوره خونتان مطلع هستید؟ در روز چند ساعت پشت میز
مینشینید؟ در روز چقدر فعالیت بدنی دارید؟ آیا رژیم غذاییتان متعادل و
سالم است؟ آیا در طول روز احساس بیحالی میکنید یا انرژی کافی دارید؟
آیا اخیراً درد یا عارضهای در بدنتان مشاهده کردهاید که علت آن را ندانید؟)
پاسخهایتان را به این سؤالات یادداشت کنید. بعد سعی کنید براساس
پاسخی که دادهاید در هر کدام از هشت موضوع، امتیازی از یک تا ده به
خودتان بدهید. امتیاز را نه خیلی سختگیرانه و نه خیلی خوشبینانه بدهید.
قرار نیست از شما امتحان بگیرند قرار است ارزیابیای نسبی از وضعیت فعلی
خودتان داشته باشید. حال بر اساس امتیاز کسب شده در هر کدام از هشت
موضوع و وصل کردن نقاط، چرخ زندگیتان را رسم کنید. میتوانید از الگویی که
در شکل قبل نشان دادیم برای ترسیم چرخ زندگی استفاده کنید. آیا شکل
چرخ زندگیتان جوری هست که خوب بچرخد؟ کجاها نیاز به تغییر
دارند؟ به نظر خودتان برای تغییر در زندگی باید از کجا شروع کنید؟
در ادامه این مطلب که در بخش بعدی منتشر خواهد شد، به موضوع چرا تغییر
نمیکنیم میپردازیم.